زندگی با طعم لادن



شش ساله بودم که اولین بار رفتم سینما. قبلترش رو به یاد ندارم. فیلم "کلاه قرمزی و پسر خاله" بود. کلاه قرمزی زل می زد به تلویزیون پشت شیشه مغازه و محو صحبت های آقای مجری میشد. من زل میزدم به پرده ی سینما و محو تماشای داستان پسر بچه ی ساده و خوش باوری می شدم که به مهربونی آقای پشت قاب شیشه ای اعتماد کرد و راهی غربت شد. هشت سال بعد وقتی "کلاه قرمزی و سروناز" ساخته شد باز رفتم سراغ همون پرده جادویی که قرار بود من رو به دنیای آدم خوبا و قصه هاشون ببره. اما اینطور نبود. بر خلاف فیلم اول دیگه قصه ی آدمای خوب توی شرایط سخت نبود، آدم بدجنس ها بودن که سهم بیشتری از قصه رو به خودشون اختصاص داده بودن. کلاه قرمزی هم دیگه اون بچه خنگ دوست داشتنی نبود. منم دیگه اون بچه ی شش ساله ی خوش خیال نبودم. من و سینما جفتمون عوض شده بودیم.

راهنمایی بودم که از طرف مدرسه رفتیم سینما. همه خدا خدا می کردیم که فیلم دست های آلوده باشه. تازه هدیه تهرانی معروف شده بود و قرار گرفتنش کنار ابوالفضل پور عرب یا فروتن، وسوسه ی سینما رفتن رو به جان خیلیا مینداخت. اون روز ولی فیلم " متولد ماه مهر " رو دیدیم. اولین بار بود که یه فضای جدی از دانشگاه و فعالیت های دانشجویی رو می دیدم. برام خیلی جالب و عجیب بود. تا به حال دیدم به دانشگاه محدود به سریال های تلویزیونی مثل "در پناه تو " بود. اونم هیچ شباهتی با خاطره ای که از دانشگاه رفتن به همراه پدر و دیدن فضای قبل از انتخابات سال 76 توی ذهنم بود نداشت. با همه ی بچگیم فکر می کردم دارم دنیای دانیال و مهتاب این فیلم رو تجربه می کنم.

چند سال بعد " دختری با کفش های کتانی"،  " من ترانه پانزده سال دارم" هر کدوم تصویر تازه ای از دنیایی که قرار بود باهاش مواجه بشم رو بهم نشون داد. " قرمز "،  " شوکران"، " کاغذ بی خط" لایه های جدیدی رو برام آشکار می کرد. مهاجرت و غم ترک شدن رو اولین بار توی صدای حامد " شب یلدا " ( فروتن)  شناختم. فرار از بی پناهی خونه ی نا امن رو توی " زیر پوست شهر " دیدم و از بریده شدن گیس معصومه بغضم ترکید و حجب و حیای عباسش دلم رو برد. بی عدالتی رو شاید از " شهر زیبا " شناختم و اون روی دیگه ی عشق رو توی "شام آخر " دیدم. 
یه کم دیگه که گذشت سری زدم به سینمای دهه و دهه های قبل " پری"، " هامون"، " دو زن"، " سارا "، " روسری آبی" هر کدوم یه قطعه از جهان بزرگی بود که دور و برم قد میکشید و کش میومد.

من شیفته ی سینما بود. با سینما بزرگ شدم. دنیام هم قد فیلمهایی بود که دیده بودم. من توی اون فیلمها زندگی کرده بودم، عاشق شده بودم، ترک شده بودم، شکنجه شده بودم، گریخته بودم، جنگیده بودم و قهرمان دنیای قصه ها بودم. اما امروز چی؟

بعد از یه دوره فیلم های به اصطلاح طنز لوس و بالا شهری که توشون دخترای پولدار عاشق پسرای بی پول میشدن و همه چیز گل و بلبل تموم میشد، بعد از یه دوره که توصیف حقیقی واژه ی ابتذال بود، سینمای امروز چی شد؟ اگه یه روزی مشکل قانونی بی شناسنامه موندن بچه های حاصل از ازدواج موقت توی سینما مطرح و بعد رسیدگی میشد، اگه کاستی های قانونی در قالب قصه های متحرک روی پرده ی سینما برطرف میشد، اگه نگاه غلط جامعه به مشاغلی مثل پرستاری یا شکاف بین جامعه ی تحصیل کرده و مدرن با افراد سنتی به رخ کشیده میشد سینما داشت رسالتی رو انجام میداد که کمتر رسانه ای از پسش بر میومد. اما امروز چی؟

دلمون خوشه به فیلم‌های اجتماعی، به " ابد و یک روز " که مشکلاتی رو نشون میده که تمامی نداره، به " متری شش و نیم"، به بقیه ی فیلم هایی که توشون نوید محمد زاده بغض میکنه، فریاد میزنه، بعد ما باهاش بغض می کنیم از مشکلات آگاه میشیم، اشک می ریزیم و از سینما بیرون میایم و به سیمرغی فکر میکنیم که به حق روی شونه هاش نشسته. باز ماییم و جامعه ای که توش اعتیاد، فقر، دو رویی، خیانت، تن فروشی، کودک آزاری و هزار بلای دیگه روز به روز شایع تر میشه. انگار این وسط سینما جز نمایش دادن و بی حس کردن ماها نسبت به این فجایع کار دیگه ای ازش برنمیاد.

شاید قشنگ ترین حرفی که توی این سینما میشد زد همون قسمت از متری شش و نیم بود که سانسور شد. اونجا که پیمان معادی به همکارش میگه:( روزی که ما این کار رو شروع کردیم یک میلیون معتاد داشتیم، الان شش میلیون معتاد داریم). و وقتی جواب کلیشه ای رو میشنوه که( اگه ماها نبودیم از اینم بدتر بود) جواب میده: ( همین؟!  ما اینهمه جون کندیم از شش میلیون بیشتر نشه؟*). حالا درباره ی سینمای این روزا هم همین رو میشه گفت: همین؟ قرار بود مشکلات رو نشون بدید که از این بدتر نشه؟ که ماها بلیط بگیریم بریم سینما، نوید محمد زاده برامون بغض کنه، ماها متاثر بشیم بیایم بیرون و همه چیز از نو؟

درسته من دیگه اون دختر بچه ی ساده ای نیستم که قرار بود دنیا رو از دریچه ی چهار گوشه تلویزیون و سینما بشناسه اما این سینما هم دیگه اون رسانه ای نیست که به کسی چیزی اضافه کنه، بی اینکه بهش توهمی بده، یا گره ای رو نشون بده که احتمالا با کمی آگاهی و مطالبه گری و دقت قابل گشودن باشه.

 

 

 

 

* ممکنه اون بخش از دیالوگ متری شش و نیم رو کامل و درست ننوشته باشم. 

** [ برای n مین بار، ابد و یک روز را پِلِی و از دیدن چشمهای نمناک سمیه بغض میکند.]


از اولین پست تا به امروز، همیشه عزیزترین و مهم ترین قسمت فضای مجازی بوده. حالا هر بار می بینم وبلاگ نویسی ترکش میکنه، غصه م میگیره و هر بار وبلاگ نویسی رو می بینم که تلاش می کنه سر پا نگهش داره قند توی دلم آب میشه. 

اینجا از خیالپرداز نادان بخوانید. 


همه ی ما یه مجموعه عادت هایی داریم که تا حدود زیادی مختص خودمونه. یا ذاتیه یا از به مرور به دست آوردیم و حتی ممکنه به سختی ایجادش کرده باشیم. که این دسته ی آخر اتفاقا با ارزش ترین وجه شخصیتیمون رو نشون میده. گاهی اتفاقی توی زندگی باعث میشه بر خلاف میلمون کم کم از عادتی دست بشوریم و برای همیشه کنارش بذاریم. 

من عادت هایی دارم که همیشه دوستشون داشتم تا اینکه به مرور ازشون ضربه خوردم. بعد با خودم فکر کردم چقدر بده من اینجوری هستم. شاید باید جور دیگه ای باشم. بعد عادت هایی که به خاطرشون سرزنش میشدم رو عوض کردم، ولی باز مشکل جدید به وجود میومد. این توالی و چرخه ی سرزنش شنیدن، تغییر رفتار، عذاب وجدان کشیدن و. رو بارها تجربه کردم تا به این نتیجه برسم که باید خودم باشم. با همون عادت ها و عکس العمل های ذاتی. فقط کمی هوشمندانه و آگاهانه تر. 

مثلا من وقتی از کسی دلخورم یا ماجرایی اذیتم میکنه خیلی زود درباره ش صحبت میکنم و توضیح میخوام و میخوام که اجازه داشته باشم توضیح بدم. این توضیح دادن گاهی برام هزینه هم داره. لا به لای این صحبتا خیلی از نقطه ضعف ها و احساساتی رو بروز میدم که به شرط اینکه طرف مقابل آدم درست و شریفی نباشه ( یا به حدی که باید شرافت و درستی به خرج نده) میتونه نهایت سو استفاده رو از گفته هام ببره. خب!  طبیعیه که من بارها از این مسئله ضربه خوردم. اما امروز به این نتیجه رسیدم که فقط باید کمی دقت بیشتر به خرج بدم و با احتیاط وارد گفتگو بشم. نباید به کل بذارمش کنار. شاید به همین دلیله که باز دارم توی وبلاگی می نویسم که این چند وقت مدام داشتم به ترکش فکر می کردم. 

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فاخته تولیدی مانتو و مقاله درمورد تولیدی مانتو سد نعمت As free as the ocean میم دانلود کانالستان پیچ و مهره پایگاه خبری پیشرونوین ایران خرید خلاصه درس رویدادهای صنعت پمپ